نوژا ساداتنوژا سادات، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

بابا امير و دردونه اش

چند خطي از مامان

1390/4/11 0:41
نویسنده : مامان فروغ
897 بازدید
اشتراک گذاری

دختر عزيزم نوژا:

يه شب يه سر رسيد دست بابا ديدم كه داره هي تند تند يه چيزائي توش مي نويسه اولش فكر كردم بازم مثل هميشه داره يه نامه ي عشقولانه ي ديگه واسه ي من مينويسه كلي خوشحال شدم و با ذوق و شوق فراوون رفتم خوابيدم و خودم رو زدم به اون راه (كوچه علي چپو ميگما) كه من نديدم تو داري چيكار ميكني. صبح كه با اشتياق از خواب بيدار شدم رفتم سراغ دفترچه و ورق زدم ورق زدم اينا چيه شعر و قصه اما براي من نيستن يكم كه بيشتر خوندم فهميدم اينا شعر و قصه است كه بابا از خودش براي تو نوشته هم خوشحال شدم هم حسوديم شد احساس كردم ديگه نميخواد براي من چيزي بنويسه اما حالا كه چند وقتي از اين اوضاع و احوال ميگذره فكر ميكنم در حقش اجحاف كردم و تصميم گرفتم نوشته هاي قشنگش رو مثل وبلاگ دردونه بابا به ثبت برسونم و روزي كه همه ي نوشته هاش به ثبت رسيد غافلگيرش كنم. براي شروع و خالي نبودن عريضه شعر خرس كوچولو قشنگم رو نوشتم تا سر فرصت و با دقت بقيه ي نوشته هاش رو هم برات ثبت كنم اميدوارم قدر پدرت رو بدوني.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)